به راستی دستان چه کسانی در کار است؟
(( هـــــــــــــــــــو ))
چهارشنبه 18/دی/1392 ساعت 20:00
یک پراید با 6 نفر سر نشین با سرعت 100 جاده قدیم صومعه سرا - اباتر (جای ابراهیم زاده خالیه جریمه بنویسه)
خلاصه به مسجد رسیدیم بچه ها مثل مور ملخ پیاده شدن و رفتن داخل مسجد
هرکی کار خودش رو شروع کرد ، یکی رنگ و قلمو برداشت
اون یکی هم یونولیت هارو کنار هم چید تا طرح اصلی دیوار رو روی زمین آماده کنه ،
یکی دیگه هم رفت کنفی که دوخته بود و توی هوای بارونی گل مالی کرده بود بازم توی هوای بارونی خشکش کرده بود رو از خونه آورد ،
(از بس این بنده خدا مظلومه و فقط زحمت میکشه هیچ عکسی ازش نداریم چون خودش پشت دوربینه)
چند نفر هم پرچم هارو آماده میکردن تا بیرون مسجد رو آماده کنن.
هوا دوباره خراب شد وسط کار بارون گرفت.
با کم شدن بارون بچه های پایگاه بسیج رفتن توی خیابون پرچم و پرده هارو نصب کردن.
ساعت داشت با سرعت رو به جلو حرکت میکرد.
بچه های دکور جایگاه شرع کردن به نصب یونولیت ها و دو سه نفر هم بنر و پرده های داخل مسجد و نصب کردن.
بعد از نصب بنر و پرده تور استتار رو باز کردن و به سقف راهروی وردی آویزون کردن(ولی خدایی خیلی سخت بود)
ساعت از یک گذشته بود همه کارشون تموم شده بود رفته بودن خونه فقط گروه تنظیم دکور جایگاه مثل همیشه کارشون عقب افتاده بود مجبور شدن نسبت به بقیه بیشتر بمونن.
ساعت تقریبا 2:20 بامداد بود که یدفعه ای بارون قطع شد و آسمون صاف در حدی که ستاره و ماه هم اومده بودن بیرون.اصلا یه وضعی بود که نپرس.
ساعت 3:30 بامداد کار دکور تموم شد و تازه بچه های شروع کردن به مسخره بازی و عکس یادگاری انداختن.
خلاصه ساعت 4:30 از مسجد اومدیم بیرون.
دکور آماده شده بود ولی کل مسجد داغون شده بود از بس اشغال ریخته بودیم از برگ لوله خیزران گرفته تا پوست پفک.
موقع برگشت یه تفاوت داشتیم با موقع اومدن اونم این بود که 6 نفر تبدیل شده بود به 7 نفر.
رسیدیم به صومعه سرا و نخود نخود هرکه رود خانه خود.
روز یادواره هرکی از راه میرسید دهنش میچسبید به زمین از بس تعجب میکرد از عملکرد بچه ها.
ختم کلام اینکه بازم بچه های ما گل کاشتن(کور شود هرآنکه نتواند دید)







































